اما فراموشی ای در کار نبود. عبدالله به هر سمت و به هر جایی که می رفت، پری را بی دعوت چون روحی شناور می دید. پری مثل گرد و غباری بود که بر پیراه ...
اما فراموشی ای در کار نبود. عبدالله به هر سمت و به هر جایی که می رفت، پری را بی دعوت چون روحی شناور می دید. پری مثل گرد و غباری بود که بر پیراهنش نشسته. در سکوتی پنهان بود که مکرر در خانه تکرار میشد، سکوتی که میان کلمات فوران می کرد، گاهی سکوتی سرد و خالی و گاهی باردار از چیزهایی که ناگفته باقی می ماند...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.