داستان تخیلی برای گروه های سنی "ب" و "ج".
قصهگو در شهری زندگی می کند که بچههایش کم می خندند و کم بازی می کنند. یک روز که برای گردش به کنار د ...
داستان تخیلی برای گروه های سنی "ب" و "ج".
قصهگو در شهری زندگی می کند که بچههایش کم می خندند و کم بازی می کنند. یک روز که برای گردش به کنار دریاچه می رود چشمش به اژدها می افتد و تصمیم می گیرد او را راهی شهر کند تا باعث شادی و خنده بچّهها شود.اژدها وارد شهر می شود، ولی با آتش دهانش آتشسوزی در شهر رخ می دهد و قصهگو از کارش پشیمان می شود، اما برخلاف تصوّر قصهگو کسی از دست اژدها عصبانی نمی شود. قصهگو از اژدها قول می گیرد که نه حرف بزند و نه حرکت کند، بچّهها و مردم شهر نیز از اژدها به جای سرسره استفاده می کنند و شاد و خندان می مانند.(با کاغذ گلاسه و تصاویر رنگی)
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.