رمان فارسی. از متن رمان: سلیم گفت: شب های طرابلس همین جوری وحشت دارد. تو را خدا تو یکی ما را نترسان. تا آخر شیفت من می لرزم توی اتاق پانسمان. ت ...
رمان فارسی. از متن رمان: سلیم گفت: شب های طرابلس همین جوری وحشت دارد. تو را خدا تو یکی ما را نترسان. تا آخر شیفت من می لرزم توی اتاق پانسمان. تا زود است برود بالاها، در یک اقلیم دیگر... من خودم بارها خواب دیده ام تاجری هستم در محله چهل دزد بغداد. می دانی که پدربزرگم بارها به عراق رفته بود. توتون تجارت می کرد. بدبخت نمی دانست یک روزی نوه اش می شود عمله ی ظلم ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.