رمان فارسی.
سلام غريبه آشنا هوای نوشتن به سرم زده؛ يك روز سرد پاييزيه. احساس دلتنگی بدجوری در وجودم رخنه كرده. دلتنگی برای روزهایی كه عطر ي ...
رمان فارسی.
سلام غريبه آشنا هوای نوشتن به سرم زده؛ يك روز سرد پاييزيه. احساس دلتنگی بدجوری در وجودم رخنه كرده. دلتنگی برای روزهایی كه عطر ياس سپيد لای جانمازم، منو تا اوج خيال می برد. آن روزهایی كه تازه اول راه بودم، با يك عالمه انگيزه و هدف. مدت هاست كه از اصل خودم فاصله گرفتم. مدت هاست كه ديگر ديوار كاهگلی برايم معنا و مفهومی ندارد ... مدت هاست كه ديگر هيچ گل ياسی عطرش جانمازم را مست نمی كند. می دونی تو مثل يك كاغذ بی خطی. ساده و بی نقش! چه قدر دلم هوای نوشتن داره. زندگی با تمام تلخی ها و سختی هاش زيباست. به زيبایی يك دشت پر از شقايق ... به زيبایی يك نيزار تو خاك تفتيده جنوب ... به زيبایی كوچ پرستوهای عاشق ... به زيبایی غروب خورشيد در هر شفق ... به زيبایی يك ديوار كاهگلی ترك خورده تو قلب يك دهكده ... به زيبایی خيس شدن زير نم نم بارون پاييزی ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.