کمتر خواننده و شنونده ای را می توان یافت که در پایان داستان رستم و سهراب آه از دل نکشد که چرا پدر و پسر نشناخته به جان هم افتادند. در این داس ...
کمتر خواننده و شنونده ای را می توان یافت که در پایان داستان رستم و سهراب آه از دل نکشد که چرا پدر و پسر نشناخته به جان هم افتادند. در این داستان رستم با آرمانی به میدان می رود که همه ی هستی اش از آب و گل آن سرشته شده و به هماوردی کسی می رود که پاره ی تن اش است و بیش از هر پهلوان دیگر شاهنامه با او پیوند خویشی و خونی دارد. فردوسی در پیش درآمد رستم و سهراب از راز در پرده ای سخن می گوید که آمیخته به مرگ و تندباد و به خاک افتادن ترنج نارسیده است و هشدار می دهد که چون "همه تا در آز رفته فراز، به کس بر نشد" و نخواهد شد "در این راز باز." این نمایشنامه کوششی ست برای گشودن آن راز در این داستان شاهنامه ی فردوسی که گویی روایت شاعرانه ی زندگی رستم وار خود اوست.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.