فاصلمون نزدیک شده بود . سرش جلو می اومد و پاهای من سنگ شده بودن . پلک نمیزد . پلک نمیزدم ... چشماش چرخید و نقطه ای روی صورتم رو پیدا کرد. چشمام ح ...
فاصلمون نزدیک شده بود . سرش جلو می اومد و پاهای من سنگ شده بودن . پلک نمیزد . پلک نمیزدم ... چشماش چرخید و نقطه ای روی صورتم رو پیدا کرد. چشمام حرکتاش رو دنبال میکرد زبونم بند اومده بود. فاصلمون به چند سانت رسیده بود . چشماش بالا اومد و نگاهم رو تعقیب کرد ... مات سر جام مونده بودم... کم کم لرز به تنم مینشست اما توان فاصله گرفتن نداشتم...دستش تا نصفه ی راه بالا اومد و...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.