او همهی آنچه باید، از مهاجر بودن و پناهندهبودن میداند. او در وطن خویش غریببودن را فهم کرده و سرگردان و آوارهی جهان بودن را نیز. سا ...
او همهی آنچه باید، از مهاجر بودن و پناهندهبودن میداند. او در وطن خویش غریببودن را فهم کرده و سرگردان و آوارهی جهان بودن را نیز. سالها از زخمهای بشری، دردها، عشقهای به ثمر نشسته و به ثمر ننشسته، بیخانمانیها، تجاوزها و کشتارها نوشته، از ساکسیفونیستی با دوست دخترش که قرار بود در فرانکفورت باشد تا آن تماشاچی که قرار بود تئاتر ببیند اما به اعدام محکوم شد و آن تن عزیز که میدان نبردی شد در بوسنی پس از فروپاشی یوگسلاوی و ... همه را او نوشته و کلمهها و تصویرهایی به جا گذاشته که بسیاری از ما را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده و حالا در تازهترین اثرش بازهم به سراغ یکی از مهمترین خاطرههای جمعی مردمان گوشهگوشهی جهان رفتهاست؛ او، «ماتئی ویسنیک»، نمایشنامهنویس بزرگ رومانیاییتبار، با تجربهی رنج پناهندگی و لمس هرآنچه یک پناهنده تجربه میکند، «در این قایق لعنتی دیگر جا نیست» را در یکی از بحرانیترین لحظههای جهان نوشتهاست؛ زمانهای که همهی کاشتههای اروپا و آمریکا در خاورمیانه، آفریقا و ... به بار نشسته است و میلیونها بیخانمان از دست داعش، طالبان، بوکوحرام و ... به اجبار سرزمین و خانه و کشاشانه را به امید زنده ماندن و زندگی کردن ترک کردهاند. در این نمایشنامه، همهی میلیونها پناهندهی سرتاسر جهان پشت دیوارهای آهنی و بتنی، سیمهای خاردار و حصارهای نفوذناپذیری که حکومتها کشیدهاند تا جلوی ورود آنها را بگیرند، گیر افتادهاند و باید چیزی تغییر کند. کتاب «در این قایق لعنتی دیگر جا نیست» روایت الزام فرریختن همهی دیوارها و موانعیست که بشر برابر همنوعان خودش برپا کرده و میکند، آن هم برابر آنانی که دیگر هیچجا در سرزمینشان نبوده که بتوانند در آن زندگی کنند یا حتی فقط زنده بمانند.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.