موج قدرت حس و حال دیگری هم با خودش میآورد و آن خاطره زندگی ای است که نتوانستم نجاتش دهم صدای ماشینی که جلوی دروازه های غول آسای منزلمان ترم ...
موج قدرت حس و حال دیگری هم با خودش میآورد و آن خاطره زندگی ای است که نتوانستم نجاتش دهم صدای ماشینی که جلوی دروازه های غول آسای منزلمان ترمز کرد دری که باز شد و جسد بی جان اما هنوز گرم برادر دوقلویم که نقش زمین شد. خاطره خون آلخاندرو که پله هایی را که در بچگی از آنها بالا و پایین میرفتیم رنگی .کرد خاطره سرش که در آغوشم بود و من که داشتم خون گریه میکردم.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.