داستان های طنزآمیز فارسی.
از توضیحات پشت جلد کتاب: می گويند كه تيمور لنگ از جسارت های پی در پی ملا نسبت به خودش به شدت عصبانی شده بود. بنابر ...
داستان های طنزآمیز فارسی.
از توضیحات پشت جلد کتاب: می گويند كه تيمور لنگ از جسارت های پی در پی ملا نسبت به خودش به شدت عصبانی شده بود. بنابراين به جلاد امر كرد كه: همين الان او را ببريد و از گردن آويزان كنيد. جلادان ملا را دستبند زده و می بردند. ملا بی هيچ صحبتی با جلاد همراه شد. هنگامی كه می خواستند او را از در بيرون ببرند، تيمور گفت: دقايق آخر عمرت است، وصيتی داری بگو. ملا جواب داد: وصيتی ندارم، تنها يك خواهش دارم. تيمور گفت بگو. ملا گفت: گردن من بسيار حساس و غلغلكی است. خواهش می كنم بفرماييد طناب را به كمرم ببندند نه به گردنم.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.