همه ماجرا با یک کنجکاوی شروع شد. صبح یک روز پاییزی شروع کردم به خواندن رمانی و وقتی به خودم آمدم که دیدم دو روز است مشغول خواندنم و شادم از خ ...
همه ماجرا با یک کنجکاوی شروع شد. صبح یک روز پاییزی شروع کردم به خواندن رمانی و وقتی به خودم آمدم که دیدم دو روز است مشغول خواندنم و شادم از خواندنش. بعد رمان دیگری را خواندم که وقتِ مرگِ شخصیت اصلی، صورتم گرم شد و اشک همین طور سرازیر. بعد رمانی دیگر و بعد رمانی دیگر. روزهای بعد همین طور. افتادم به کتاب فروشی ها و از «دالان بهشت» گرفته تا «سهم من»، از «نسل عاشقان» گرفته تا «همخونه» تا «اتوبوس» و بعد «باغ مارشال» و ... همه و همه را مثل لذتی تمام برای زندگی ام خریدم. وقتی خواندن این کتاب ها تمام شد، کنجکاوی دیگری آغاز شد و با خودم گفتم «سال ها از سال های مدرسه و خواندن زیر میزی کتابی مثل اتوبوس و ساکن محله غم می گذرد. چه عاملی باعث شد، دوباره این رمان ها که بارها نادیده گرفته بودم شان، دوباره بیایند و چیده بشوند روی میز کارم؟» با اولین نویسنده از این سری کتاب ها که تماس گرفتم، ظهری نگذشته، نشستیم به گفت و گو. بعد نویسنده دیگر و نویسنده دیگر و بعد نویسنده ای دیگر. یوسف علیخانی
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.