دوست ندارم با بیمارانی که عاشق هستند، کار کنم؛ شاید به دلیل حسادت، چون من نیز طالب شیفتگی هستم. شاید به این دلیل که عشق و روان درمانی از پای ...
دوست ندارم با بیمارانی که عاشق هستند، کار کنم؛ شاید به دلیل حسادت، چون من نیز طالب شیفتگی هستم. شاید به این دلیل که عشق و روان درمانی از پایه با هم ناسازگارند. رواندرمانگر خوب با تاریکی میجنگد و در جستوجوی روشنایی است، در حالی که عشق رویایی با ابهام زنده میماند و با وارسی و امتحان کردن فرو میریزد. از دژخیم عشق بودن بیزارم. هرچند کلمههای «بیمار» و «رواندرمانگر» در این داستانهای روان درمانی فراوان به کار رفته، اما اشتباه نکنید: اینها داستانهای همه مردها و همه زنها هستند. بیماری همیشه وجود دارد و برچسب زدن امری به شدت اختیاری است و بیش از شدت بیماری، به عوامل فرهنگی، آموزشی و اقتصادی بستگی دارد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.