رمان فارسی. ساقه های گندم رسیده چون طلا می درخشد. پروانه دستانش مرا حلقه کرد و انبوهی از پرزهای طلایی مرا به صورتش چسباند. یک لحظه دستش را ن ...
رمان فارسی. ساقه های گندم رسیده چون طلا می درخشد. پروانه دستانش مرا حلقه کرد و انبوهی از پرزهای طلایی مرا به صورتش چسباند. یک لحظه دستش را نگاه کرد ... کاش می شد انگشتان من هم قد می کشید تا بتوانم الفبای نو بنویسم برای دوست داشتن و عشق ... گرچه هر چه بگویم باز هم شیپور رسوایی خودم خواهد بود.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.