زخم زار روایت همهی آدمهاست در گشتن و گشتن و گشتن. از یک جمع دوستانهی پنجنفره تنها یکی نمیتواند در صعودی زمستانی حاضر شود. او روز بع ...
زخم زار روایت همهی آدمهاست در گشتن و گشتن و گشتن. از یک جمع دوستانهی پنجنفره تنها یکی نمیتواند در صعودی زمستانی حاضر شود. او روز بعد مجبور میشود به جستوجوی دوستانی برود که روی یال کلاغرو اسیر بهمن شدهاند. آنچه بر او میگذرد و گذشتهای که بر این جمع گذشته است، روایتیست بیوقفه که خواننده را اسیر تودرتوییهای رازآمیزش میکند. «زخم زار» روایت همهی آدمهاست در حدیث نامکرر گشتن و گشتن و گشتن…
——————————————————————————————–
سارا میخواست کمرش را مثل فرناز بچرخاند. میخواست لباس سفید بپوشد و هی مثل عروسک اسپانیولیِ خانهی فرناز خودش را تکان بدهد. باید نوک پاشنههای کفشش را هی بکوبد به زمین و بچرخد. کمر فرناز نرم بود و ظریف، روی ابرها بود. بدن سارا خشک بود. میخواست گریه کند و داد بزند، بس کنید این صدای تومبا و نوحه را. به کدام سازتان برقصم؟ امیر باید چیزی بگوید به این مرغ مینای ذلیلمرده. سرم دارد منفجر میشود. چرا اینقدر ساز میزنند؟ شما کدام گوری هستید؟
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.