رمان فارسی.
به نگاه کاوه و تحسین مصی توجه نکرد. دستک های روسری اش را بالای سرش گره زد. خودش را مرتب کرد و روی سن رفت. چشم هایش را بسته بود و سع ...
رمان فارسی.
به نگاه کاوه و تحسین مصی توجه نکرد. دستک های روسری اش را بالای سرش گره زد. خودش را مرتب کرد و روی سن رفت. چشم هایش را بسته بود و سعی می کرد همه چیز را فراموش کند نه فقط برای یک اجرای نمایشی - تعلیمی، می خواست تمام حرف هایی که به مصی گفته بود یعنی رها کردن خود را به آزمایش بگذارد. می خواست بتواند به مردی که دوست داشت به رغم تمام تفاوت ها و اختلاف ها ابراز عشق کند، می خواست یک زن عاشق باشد. می خواست حداقل در این صحنه ی ساختگی واقعی ترین نقش زندگی چند سال اخیر خودش را بازی کند. نقشی که با یک شکست در ذهنش خشک شده بود و دیگر حاضر نشده بود در مقابل مردی بازی اش کند که او را در صحنه ی زندگی حیرت زده رها کند و برود ...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.