«تاج حنایی» قصه ی خروسی است که هر روز می رفت دم نانوایی و خاک ها را زیر و رو می کرد و گندمی پیدا می کرد و می خورد. یک روز اول صبح خاری رفت به پا ...
«تاج حنایی» قصه ی خروسی است که هر روز می رفت دم نانوایی و خاک ها را زیر و رو می کرد و گندمی پیدا می کرد و می خورد. یک روز اول صبح خاری رفت به پاش. بلند شد صدا کرد: قوقولی قوقو، به پایم رفته خاری کوچولو، کاشکی برسد یکی به دادم، بیرون بکشد خار را از پایم...
راوی: گلنساء شاهی
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.