داستان اجتماعی برای كودكان.
آن روز قرار بود مهمان برایمان بیاید. مامان، داداشم را به من سپرد. هر وقت مهمان داشتیم داداشم خراب كاری می كرد. ...
داستان اجتماعی برای كودكان.
آن روز قرار بود مهمان برایمان بیاید. مامان، داداشم را به من سپرد. هر وقت مهمان داشتیم داداشم خراب كاری می كرد. مامانم توی آشپزخانه كار داشت. به من گفت: " بچه را ببر توی اتاقش نگه دار. سعی كن خوابش كنی. " دوباره گفت: " یادت هست آن دفعه موی عمه جان را كشید و بند كیفش را پاره كرد؟ " سعی كردم خوابش كنم ولی ...
(با كاغذ گلاسه و تصاویر رنگی)
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.