داستان درباره پيرمردي است كه زني جوان و عاقل داشت. او آرزوي داشتن پسري را ميكرد. سالها گذشت ولي زنش باردار نشد. روزي از روي سوز دل شروع به دع ...
داستان درباره پيرمردي است كه زني جوان و عاقل داشت. او آرزوي داشتن پسري را ميكرد. سالها گذشت ولي زنش باردار نشد. روزي از روي سوز دل شروع به دعا كرد تا خدا فرزندي به او بدهد. بعد از مدتي زنش باردار شد و پيرمرد از سر از پا نمي شناخت.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.