داستان كودكان،
پيرمرد و پيرزن فقيري در كلبه اي كوچك زندگي مي كردند. روزي مرد به زنش گفت كه برايش كيك درست كند چون غذايشان كم بود و او هنوز ...
داستان كودكان،
پيرمرد و پيرزن فقيري در كلبه اي كوچك زندگي مي كردند. روزي مرد به زنش گفت كه برايش كيك درست كند چون غذايشان كم بود و او هنوز سير نشده بود. زن كيك را پخت و بعد از سرد شدن كيك شروع به تكان خوردن كرد و از كلبه خارج شد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.