صبح كه مي شد، لاك پشت سرش را از لاكش بيرون مي آورد. او آرام راه مي افتاد. سلام خورشيد... سلام آسمان آبي...سلام درختان سبز...سلام داركوب سحرخيز... ...
صبح كه مي شد، لاك پشت سرش را از لاكش بيرون مي آورد. او آرام راه مي افتاد. سلام خورشيد... سلام آسمان آبي...سلام درختان سبز...سلام داركوب سحرخيز...با اينكه او يك لاك پشت كوچك بود، اما خيلي چيزها مي دانست و خيلي چيزها ديده بود...
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.