آقا خروسه روي پرچين نشسته بود و آواز مي خواند كه چشمش به خانم روباهه افتاد و يك دفعه قلبش بي خود و بي جهت شروع به زدن كرد. خانم روباهه پوزه ي ...
آقا خروسه روي پرچين نشسته بود و آواز مي خواند كه چشمش به خانم روباهه افتاد و يك دفعه قلبش بي خود و بي جهت شروع به زدن كرد. خانم روباهه پوزه ي باريكي داشت، با چشماني درشت و كشيده و قشنگ. اما از همه قشنگتر دم بلندش بود. راه كه مي رفت دمش مثل گل توي باد تكان مي خورد. خروس پيچاره يك دل نه صد دل عاشقش شد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.