روزی، روزگاری درختی بود و او پسرک کوچکی را دوست میداشت. پسرک تا خردسال بود با شاخههایش بازی میکرد، سیبهایش را میخورد و در سایهاش ...
روزی، روزگاری درختی بود و او پسرک کوچکی را دوست میداشت. پسرک تا خردسال بود با شاخههایش بازی میکرد، سیبهایش را میخورد و در سایهاش میخوابید. به تدریج که بزرگتر شد دیگر کمتر با درخت انس داشت. او گرفتار عشق، روزمرهگی و گذران زندگی شد و درخت را ترک کرد، اما در زمانهای پر شمار بر میگشت و از درخت تقاضایی داشت و درخت هر بار با مهر او را بیپاسخ نمیگذاشت. وقتی برای آخرین بار بازگشت دیگر چنان پیر بود که هیچ یک از خوشیهای گذشته در او لذتی حاصل نمیکرد. درخت اعتراف کرد که چیزی برای بخشیدن ندارد و پسر اعتراف کرد که دیگر چیزی نمیخواهد. آن دو، با هم و در کنار هم آرامش را تجربه میکنند. کتاب «درخت بخشنده» کنایهای است از فداکاری، گذشت، بخشش و آرمانگرایی که با درونمایه اخلاقی، روابط انسانی و مهر و محبت متقابل بین آنان را بیان میکند. داستانی لطیف است از غمها و شادیها توام با هم. سیلور اشتین، در واقع برای خوانندگان تمام سنین، داستانی تمثیلی و تکاندهنده آفریده که در آن موهبت بخشندگی، آرامش و عشق با هم بازگو شده است. کتاب با کارکرداجتماعی – عاطفی حکایتی ستایشآمیز است از رضایت خاطری که درخت به عنوان یک بخشنده تمام عیار در خود احساس میکند. او هیچ چشمداشتی به جز دیدار پسرک ندارد.
We are using technologies like Cookies and process personal data like the IP-address or browser information in order to personalize the content that you see. This helps us to show you more relevant products and improves your experience. we are herewith asking for your permission to use this technologies.